دوباره مثل شبگردا به اون سالا سفر کردم♥
تموم خاطره هامو که توش بودی خبر کردم♥
نشستم کنج حسرتها , همون جایی که گل کردی♥
تو اونجا عاشقم بودی , همون جا عاشقم کردی♥
دوباره آرزو کردم پر از شک و پر از تردید♥
دوباره گونه هام تر شد دوباره قلب من لرزید♥
دوباره زیر لب گفتم: بگو تو قلب من جاته♥
سکوت خسته تو بشکن , بگو دنیا تو چشماته♥
بگو از بغض سنگینی که جا خوش کرده تو دستات♥
بگو تردید مغلوبه , بگو افتاده زیر پات♥
بگو دوریت چقد تلخه , بگو طاقت نمی یارم♥
بگو یک عمر دور از تو دارم یک ریز می بارم♥
غزلهامو بخون بازم , بخون با ساز لبخندت♥
نکن اخماتو توی هم , ببین چه ناز لبخندت♥
می دونم که گرفتاری نمی تونی بیای پیشم♥
ولی کاشکی خبر داشتی دارم بی تو تلف میشم♥
ولی کاشکی خبر داشتی از اون وقتی سفر کردی♥
همش من از خدا می خوام یه روز باشه که برگری♥
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: سه شنبه 15 اسفند 1391برچسب:شعر,شعرزیبا,شعراحساسی,شعرعاشقانه,متن ادبی,متن ادبی عاشقانه,شعرنو,شعرمعاصر,متنهای ادبی احساسی,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب