نبض پلك چشم من ،مهمانسراي پاي توست♥
يادگار خاطرات مانده در شبهاي توست♥
من اسير عاشقي،مجنون و شيداي توام♥
رام تو،مفتون تو،پنهان و پيداي توام♥
از ازل در سرنوشت تار من،از ما شدي♥
كنج دل،همراه صد غم،،تا ابد مانا شدي♥
گرد و خاك خفته بر زنگار قبلم پاك شد♥
تا نگاه سبز چشمت؛كهكشان خاك شد♥
من كه رفتم با خودم از پيش تو،تنها شدي♥
همنشين روزهاي سنگي و صهبا شدي♥
در دل ويران من، بذر محبت كاشتي♥
خواب سنگين مرا، از روي شب برداشتي♥
دين و دل آواره و سرگشته ي كوي تو شد♥
مست و شيداي تنت،ديوانه ي بوي تو شد♥
سهم من از زندگي،رنداني و آوارگي است♥
ياد تو ،سرلوحه اين وادي و بيچارگي است♥
شور و حال چشم تو ،گوش دلم را باز كرد♥
شرم گرماي سرشكت، ديده ام را ناز كرد♥
رام عشق تو شدن،ديوانگي،سرگشتگي است♥
از براي روح من،اوج نياز بندگي است♥
نظرات شما عزیزان:
تاریخ: یک شنبه 13 اسفند 1391برچسب:شعر,شعرزیبا,شعراحساسی,شعرعاشقانه,متن ادبی,متن ادبی عاشقانه,شعرنو,شعرمعاصر,متنهای ادبی احساسی,
ارسال توسط نــاهـــــیــد
آخرین مطالب